-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 مهرماه سال 1393 13:55
ای رهگذر کوچه ی احساس کجایی؟ محبوب ترین عابر شب های رهایی! تا خال لبت نقطه ی حساس وجود است حساس ترین منطقه در منطق مایی... ای ناب ترین حادثه ی عشق در این بزم؛ دور از نظرت میکده را نیست صفایی! ای خوب ترین منظره در چشم ملایک؛ بر روی زمین ناب ترین عکس خدایی... دلتنگ تو این بار گل و باغ و بهارند؛ ای کاش گل نرگس من زود...
-
رنج بی حساب
چهارشنبه 11 تیرماه سال 1393 18:45
مــــا را رهـــــا کنید در این رنج بىحساب بــــــــــا قلب پاره پاره و با سینهاى کباب عمرى گذشت در غم هجران روى دوست مــــــــــرغم درون آتش، و ماهى برون آب حــــالى، نشد نصیبم از این رنج و زندگى پیــــرى رسید غرق بطالت، پس از شباب از درس و بحث مدرسه ام حــاصلى نشد کـــى مىتوان رسید به دریا از این سراب هــــــــرچه...
-
سر در گم
جمعه 5 اردیبهشتماه سال 1393 21:54
چون خانه بی حافظ و بی قرآن از یاد فرشتگان فراموشم چون مسجد بی نمازخوان مانده با این همه چلچراغ، خاموشم سوگند به عصر... سخت دلگیرم آنقدر که با خودم نمیجوشم هم، این دل بیخود است در سینه هم عاطل و باطل است آغوشم چون ماهی بی نفس پشیمانم جنبیده اگر کمی سر و گوشم هم خانه خاطرات بیخوابم هم صحبت خوابهای مغشوشم دیریست مرددم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 اردیبهشتماه سال 1393 21:38
سر سمبل شدن دارند این مرغان سرگردان گلویی تر کنید ای تیغ های تشنه، بسمالله!
-
بی عنوان
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1392 11:30
باز آمدنم به درگهت بازی نیست هر چند که در مرام تو نازی نیست * * * این بار به هر روی به دوش تو شده پژواک عمل بود که بد سازی نیست
-
و این بحر طویل است....
جمعه 24 آذرماه سال 1391 23:26
« این صدای تپش قلبم نیست درحسینه ی دل سینه زنی ست » عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که...
-
بدون شرح وهرگونه توضیح!!!
سهشنبه 9 خردادماه سال 1391 23:44
سلام!!!! برگرفته از سایت خبرآنلاین تاریخ 09/03/91 واکنش جالب به رمان شجاعی: ما هم که ذاتا مست و پاتیلیم...عمری است ما روی تِرِدمیلیم کتاب - گفتند: شرط راستی، مستی است/ ما هم که ذاتا مست و پاتیلیم.../ اینها اگر کرم اند، ما ماریم/ آنها اگر مورند، ما فیلیم/ فیلیم در نطع سخن امّا/ وقت عمل طیرا ابابیلیم... به گزارش...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 خردادماه سال 1391 23:28
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 خردادماه سال 1391 23:28
-
آنچه شقایق دارد
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 00:14
با سلام و سپاس از دوستان و عزیزانی که به این خانه سر میزنند و زدهاند. این هم از پست جدید پس از یک دوره طولانی بیماری و نقاهت(که از همه گرامیان دور باد). نه اینکه فکر کنی مرهم احتیاج نداشت که زخمهای دل خون من علاج نداشت * * * تو سبز ماندی و من برگ برگ خشکیدم که آنچه داشت شقایق به سینه کاج نداشت * * * منم! خلیفه...
-
شعر الهام یاوری در اقتفای مطروحه رهبر انقلاب
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1390 15:00
الهام یاوری در ادامه مطروحه رهبر معظم انقلاب شعری سروده است. به گزارش فارس، الهام یاوری عضو بنیاد ملی نخبگان است. وی که فوق لیسانس فلسفه و عرفان و دکترای صنایع دارد در ادامه مطروحه رهبر معظم انقلاب شعری سروده و در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است. این شعر باعنوان « جا ماندم از ارتفاعت» به شرح زیر است: «رندانه آخر...
-
یا فاطمه(ع)
سهشنبه 31 خردادماه سال 1390 09:29
مرا به خانه زهرای مهربان ببرید به خاکبوسی آن قبر بینشان ببرید * * * اگر نشانی شهر مدینه را بلدید کبوتر دل ما را به آشیان ببرید * * * کجاست آن درِ آتش گرفته تا که مرا برای جامه دریدن به سوی آن ببرید؟ * * * مرا اگر شَوَم از دست، برنگردانید به روی دست بگیرید و بیامان ببرید * * * کجاست آن جگر شرحه شرحه تا که مرا به سوی...
-
دو شعر از علی محمد مودب برای «آیات القرمزی» شاعره بحرینی
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 23:48
نکته : شرح مربوط به این دو شعر در انتها آورده شده است برای" آیات القرمزی " ماهی قرمز نوروز بحرین! دریا چه بق کرده است، دریا کودکانه است بیحرف، بیجاشو و بی موج و ترانه است * * * ترسیده از چیزی مگر دریا کز اینسان با موج موجش رعشههای بیبهانه است * * * شور است اما شوریاش از جنس اشک است انگار از پلک زمین...
-
چه میشد . . .
یکشنبه 21 فروردینماه سال 1390 22:53
دلم را چون انارى کاش یک شب دانه مىکردم به دریا مىزدم در باد و آتش خانه مىکردم * * * * چه مىشد آه اى موساى من، من هم شبان بودم تمام روز و شب زلف خدا را شانه مىکردم * * * * نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم اگر مىشد همه محراب را میخانه مىکردم * * * * اگر مىشد به افسانه شبى رنگ حقیقت زد حقیقت را اگر مىشد...
-
از بین کامنتها
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 00:00
شعر زیر را عزیزی برایم کامنت گذاشته که خیلی دوستش میدارم . شعر قشنگی است! تا کی دل من چشم به در داشته باشد ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد * * * آن باد که آغشته به بوی نفس توست از کوچه ما کاش گذر داشته باشد * * * آن روز که میبستی بار سفرت را گفتی به پدر هر که هنر داشته باشد * * * باید...
-
یک شعر طنز!
شنبه 9 بهمنماه سال 1389 09:33
شکر ایزد فنآوری داریم صنعت ذرهپروری داریم از کرامات تیم ملیمان افتخارات کشوری داریم با نود حال میکنیم فقط بس که ایراد داوری داریم وزنهبرداری است ورزش ما چون فقط نان بربری داریم میتوانیم صادرات کنیم بس که جوکهای آذری داریم گشت ارشاد اگر افاقه نکرد صد و ده و کلانتری داریم خواهران از چه زود میرنجید ما که قصد...
-
راهب معبد بهاران
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 22:23
با یاد کعبه که اینروزها دلتنگ اویم!! راهب معبد بهارانم *** مؤمن معجزات بارانم عاشق آسمان و مهتابم *** دوستدار ترانه آبم بنده طلعت نکو رویان *** بسته طره سیه مویان هر چه زیباست را نکو یابم *** که در او رنگ و بوی او یابم رنگ و بوی تو ای گل بیرنگ *** خالق سنگوگل ، گل و گلسنگ گرچه دانم که بی سر و پایم *** عزم کردم که سوی...
-
یادکردی از استاد ابولفضل زرویی
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 23:28
ساقی بده از آن می مشدیت سبویی تا قایمکی تر کنم از باده گلویی زآن می که کند زاویهی دید مرا باز اعطا کندم پنجرهای رو به ویویی کز خانه برون آیم و از خلق ببرّم بالشت و تشک پهن کنم بر سر کویی دیوانه شوم، چاک زنم ژیله و کت را مستانه زنم چنگ به ریشی و به مویی گر غرّشِ شیرانه ز من بنده نیاید چون گربه اقلاً بزنم زیر میویی...
-
خلاصم کن!
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 00:08
غروبم… مرگه رو دوشم… طلوعم کن تو می تونی تمومم… سایه می پوشم، شروعم کن تو می تونی * * * شدم خورشید غرق خون میون مغرب دریا منو با چشمای بازت ببر تا مشرق رویا * * * دلم با هر تپش با هر شکستن داره می فهمه که هر اندازه خوبه عشق همون اندازه بی رحمه * * * چه راهایی که رفتم تا بفهمم جز تو راهی نیست خلاصم کن از عشقایی که گاهی...
-
حافظ و شب قدر
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1389 22:15
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است یادداشتی از استاد دکتر سید میرجلالالدین کزازی منبع : خبر آنلاین 9/ 6/ 89 شب قدر در باورهای اسلامی، گرامیترین شب سال است و در چشم خواجهی بزرگ، شب پیوند و دستیابی به دوست شمرده میشود؛ برای نمونه در آغازینهی غزلی، حافظ می گوید: «آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است/ یارب این...
-
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند
سهشنبه 29 تیرماه سال 1389 05:08
(از جوار حرم نبوی و بقیع خاموش) چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها دستها تشنة تقسیم فراوانیها + + + + با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم داغهای دل ما، جای چراغانیها + + + + حالیا! دست کریم تو برای دل ما سرپناهی است در این بیسر و سامانیها + + + + وقت آن شد که به گل، حکم شکفتن بدهی! ای سرانگشت تو آغاز گلافشانیها! + + +...
-
نهان نشسته
یکشنبه 9 خردادماه سال 1389 23:39
نامدگان و رفتگان از دو کرانه زمان سوی تو میدوند هان! ای تو همیشه در میان ● در چمن تو میچرد آهوی دشت آسمان گرد سر تو میپرد باز سپید کهکشان ● هر چه به گرد خویشتن مینگرم در این چمن آینه ضمیر من جز تو نمیدهد نشان ● ای گل بوستان سرا از پس پردهها درآ بوی تو میکشد مرا وقت سحر به بوستان ● ای که نهان نشستهای باغ درون...
-
بیدل
پنجشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1389 11:31
چیزی از خود هر قدم زیر قدم گم میکنم رفته رفته هر چه دارم چون قلم گم میکنم * * * بینصیب معنیام کز لفظ میجویم مُراد دل اگر پیدا شود، دیر و حرم گم میکنم * * * تا غبار وادی مجنون به یادم میرسد آسمان بر سر، زمین زیر قدم گم میکنم * * * دل، نمیماند به دستم، طاقت دیدار کو؟ تا تو میآیی به پیش، آیینه هم گم میکنم * *...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1389 13:29
لبخند تو را چند صباحی است ندیدم یکبار دگر (خانهات آباد) بگو سیب!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 فروردینماه سال 1389 23:13
مسلم شعر زیر یک "چهارپاره(دوبیتی پیوسته) ۸۴ بیتی است که در کتاب "آوای مدرسه" نشر نوید شیراز درج شده است: زنگ بدساز دلاشوب نواخت مسلم افسرده و پرهول وهراس باز از وحشت هرروزهی درس رفت تا کِز کند آن کنج کلاس بچّهها شاد و پراز داد وهوار مسلم آشفته، غمین، دلواپس تند میشد ضربان قلبش باز وحشتزده بود ازآن...
-
غریبانه
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1388 23:02
لبت صریحترین آیهی شکوفاییست و چشمهایت شعر سیاه گویاییست چه چیز داری با خویشتن که دیدارت چو قلههای مهآلود محو و رویاییست چگونه وصف کنم هیئت نجیب ترا که در کمال ظرافت کمال والاییست تو از معابد مشرق زمین عظیمتری کنون شکوه تو و بهت من تماشاییست در آسمانهی دریای دیدگان تو شرم شکوهمندتر از مرغکان دریاییست شمیم...
-
گر نکوبی شیشه غم را ...
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1388 10:58
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک شاخههای شسته ، باران خورده ، پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس ، رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک میرسد اینک بهار * * * خوش بهحال روزگار خوش بهحال چشمهها و دشتها، خوش بهحال دانهها و سبزهها، خوش بهحال غنچههای نیمهباز خوش بهحال دختر...
-
دو گنج
یکشنبه 2 اسفندماه سال 1388 23:40
یادت همیشه سبز است در خلوت خیالم خوبم، به خوبى تو، پرسى اگر ز حالم گرم است محفلِ من از ذکر نامت اما دمسردى حریفان کمتر دهد مجالم سالى گذشت و آمد نوروز دیگر از راه من با خیال رویت فارغ زماه و سالم بنویس نامهاى باز وز شاهدانِ معنى بزمى دگر بیاراى در عرصهى خیالم بىشکوه و شکایت آغاز کن سرودى باشد که نغمهاى خوش...
-
بهار مشکبار!
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1388 17:20
عزیزم! از تو چه پنهان، بهار در راه است بهار با نفس مشکبار، در راه است جوانههای سپیدار میدهند نوید طراوتی که تویی دوستدار، در راه است نسیم مژدهرسان، جان تازه میبخشد سپیده با قدم زرنگار، در راه است بگو به خاطر آشفته، در تبسم گل قرار جان و دل بیقرار، در راه است خبر دهید به دل خستگان تشنهی مهر زلال عاطفهی خوشگوار،...
-
دوست
سهشنبه 20 بهمنماه سال 1388 11:50
دوست دوست، واژه است واژه ای که از لب فرشته ها چکیده است دوست، نامه است نامه ای که از خدا رسیده است نامه خدا همیشه خواندنی است توی دفتر فرشته ها واژه ی قشنگ دوست ماندنی است * راستی، دلت چقدر آرزوی واژه های تازه داشت دوستِ گُل ات رسید واژه را کنار واژه کاشت واژه ها کتاب شد دوستت همان دعای توست آخرش دعای تو مستجاب شد از...